شب شده بود امّا حسنك به خانه نیامده بود.
حسنك مدتهای زیادی است كه به خانه نمیآید.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تیشرتهای تنگ به تن میكند.
او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آیینه به موهای خود ژل میزند.
موهای حسنك دیگر مثل پشم گوسفند نیست!
چون او به موهای خود گلد میزند.
دیروز كه حسنك با كبری چت میكرد ،كبری گفت: كه تصمیم بزرگی گرفته است؛
كبری تصمیم داشت حسنك را رها كند و دیگر با او چت نكند؛
چون او با پترس چت میكرد.....
:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 228
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58